در یک روستای زیبا و خوش آب و هوا خانواده های اندکی زندگی می کردند. زندگی در این روستا بسیار جالب بود، اما یک مشکل وجود داشت. مشکل مردمان آن روستا این بود که اگر در آن جا باران نمی بارید، هیچ آبی برای مردم وجود نداشت. برای حل این مشکل، بزرگان روستا تصمیم گرفتند که از اهالی روستا برای ارسال آب به آن جا استفاده کنند. دو نفر از اهالی نزد بزرگان رفتند و طرحی را به آنها پیشنهاد دادند. آنها می گفتند که ما هر روز مقدار زیادی آب را به روستا می آوریم و شما در قبال آن به ما پول بدهید. آن دو نفر برای این که انگیزه بیش تری برای رساندن آب به روستا داشته باشند، با یکدیگر مسابقه می دادند و در مقابل پول بسیار اندکی دریافت می کردند. یکی از آن دو نفر که اد نام داشت در اولین بار برنده شد. او از دو سطل بزرگ که از گالوانیزه ساخته شده بود، برای حمل آب استفاده می کرد. او با دو سطل به کنار دریاچه ای که یک مایل دورتر از روستا قرار داشت می رفت. هنگامی که او سطل ها را پر از آب می کرد، خیلی شتابان به روستا برمیگشت و آبها را در یک تانکر بزرگ در روستا خالی میکرد. او هر روز صبح زود قبل از اینکه دیگر اهالی از خواب بیدار شوند، بیدار میشد و به همراه دو سطل خود به سمت دریاچه می رفت و تا ظهر به سختی کار می کرد و تانکر را پر از آب می کرد. او می دانست که هر چه آب بیشتری بیاورد، پول بیشتری به دست می آورد. نفر دیگر که بیل نام داشت، پس از چند روز کار کردن ناپدید شد و برای چند ماه همه از آن بی خبر بودند. با ناپدید شدن بیل، اد خوشحال شد چون رقیب دیگری نداشت که بخواهد او را به تلاش بیش از حد وادارکند. بیل به جای اینکه همانند اد دو سطل گالوانیزه را در دست بگیرد و هر روز صبح زود به سمت دریاچه برود، نامه ای به اد نوشت. بیل در آن نامه می گفت: که یک برنامه تجاری طراحی کرده و با جمعی از سرمایه گذاران مشغول به کار شده است و پس از گذشت چند ماه به همراه همکاران خود که همگی سرمایه گذار و تاجر هستند، به روستا برمیگردد. او می گفت: من با کمک تیم خود می توانم یک پروژه لوله کشی آب به روستا را طراحی کنم. در این طرح من میخواهم آب دریاچه را از طریق لوله کشی به روستا وارد کنم و دیگر به دو سطل گالوانیزه تو نیازی نیست. بیل ادعا می کرد که آب لوله کشی بسیار تمیزتر و سریع تر از دو سطل گالوانیزه اد به روستا می رسد و به اهالی روستا آرامش خاطر بیش تری می دهد.اد که برای نگرانی بهداشتی نبودن آب به اهالی روستا حق می داد به فکر فرو رفت و تا حدی با بیل موافق بود. از طرف دیگر بیل می دانست که با خطوط لوله کشی، آب میتواند در 24 ساعت شبانه روز و هفت روز هفته وارد روستا شود و مشکلات ناشی از ارسال آب با دوسطل را از بین ببرد. هم چنین استفاده از لوله کشی آب حدود 75 درصد ارزانتر از پولی که بزرگان روستا به اد می دادند. اهالی روستا که می دانستند گفته های بیل صحیح هستند، با او موافقت کردند
. اد که کار خود را در خطر می دید، دو سطل گالوانیزه دیگر خرید تا بتواند آب بیشتری را بیاورد. همچنین او برای این که سرعت انتقال آب را بالا ببرد، دو پسر خود را نیز به کار گرفت، او روزها کار میکرد و دو فرزندش شب ها به نوبت به روستا آب می آوردند. پس از مدتی دو فرزند او تصمیم گرفتند که به دانشگاه بروند و ادامه تحصیل بدهند، اما او به آنها گفت: هر چه سریعتر برگردید و درس را رها کنید. شما شغل خوبی دارید و میتوانید در آینده صاحب آن شوید، به دلایل مختلف دو پسر هرگز به روستا برنگشتند تا بخواهند برای انتقال آب به پدرشان کمک کنند. به همین خاطر اد مجبور شد که چند نفر از اهالی روستا را برای خود استخدام کند. با این کار او درگیر پرداخت هزینه های مالیاتی به روستا شد. با وجود درآمد پایین بزرگان روستا هزینه های زیادی را به عنوان مالیات از او دریافت می کردند. روزگار اد به همین شکل سپری می شد، اما بیل می دانست که روستاهای اطراف نیز با مشکل کمبود آب مواجه هستند و این مسئله میتواند تجارت آنها را تا حد قابل ملاحظه ای گسترش دهد. او تصمیم گرفت که پیشنهاد خطوط لوله کشی و انتقال آب را با سرعت بیشتر، قیمت کمتر و کیفیت و پاکیزگی بیشتر را نیز به دیگر روستاهای اطراف بدهد. بیل مطمئن بود که با این کار به جای این که سطل های خود را با آب پر کند، میتواند با طراحی سیستم خطوط لوله کشی سطل های بی شماری را از پول پر کند و در حساب بانکی خود ذخیره نماید. بیل فکر میکرد که چطور میتواند خطوط لوله کشی خود را تا مایلهای دور گسترش دهد، اما اد بیچاره فقط در فکر پر کردن سطل های کوچک خود و انتقال آنها به روستا بود.

در یک روستای زیبا و خوش آب و هوا خانواده های اندکی زندگی می کردند. زندگی در این روستا بسیار جالب بود، اما یک مشکل وجود داشت. مشکل مردمان آن روستا این بود که اگر در آن جا باران نمی بارید، هیچ آبی برای مردم وجود نداشت. برای حل این مشکل، بزرگان روستا تصمیم گرفتند که از اهالی روستا برای ارسال آب به آن جا استفاده کنند. دو نفر از اهالی نزد بزرگان رفتند و طرحی را به آنها پیشنهاد دادند. آنها می گفتند که ما هر روز مقدار زیادی آب را به روستا می آوریم و شما در قبال آن به ما پول بدهید. آن دو نفر برای این که انگیزه بیش تری برای رساندن آب به روستا داشته باشند، با یکدیگر مسابقه می دادند و در مقابل پول بسیار اندکی دریافت می کردند. یکی از آن دو نفر که اد نام داشت در اولین بار برنده شد. او از دو سطل بزرگ که از گالوانیزه ساخته شده بود، برای حمل آب استفاده می کرد. او با دو سطل به کنار دریاچه ای که یک مایل دورتر از روستا قرار داشت می رفت. هنگامی که او سطل ها را پر از آب می کرد، خیلی شتابان به روستا برمیگشت و آبها را در یک تانکر بزرگ در روستا خالی میکرد. او هر روز صبح زود قبل از اینکه دیگر اهالی از خواب بیدار شوند، بیدار میشد و به همراه دو سطل خود به سمت دریاچه می رفت و تا ظهر به سختی کار می کرد و تانکر را پر از آب می کرد. او می دانست که هر چه آب بیشتری بیاورد، پول بیشتری به دست می آورد. نفر دیگر که بیل نام داشت، پس از چند روز کار کردن ناپدید شد و برای چند ماه همه از آن بی خبر بودند. با ناپدید شدن بیل، اد خوشحال شد چون رقیب دیگری نداشت که بخواهد او را به تلاش بیش از حد وادارکند. بیل به جای اینکه همانند اد دو سطل گالوانیزه را در دست بگیرد و هر روز صبح زود به سمت دریاچه برود، نامه ای به اد نوشت. بیل در آن نامه می گفت: که یک برنامه تجاری طراحی کرده و با جمعی از سرمایه گذاران مشغول به کار شده است و پس از گذشت چند ماه به همراه همکاران خود که همگی سرمایه گذار و تاجر هستند، به روستا برمیگردد. او می گفت: من با کمک تیم خود می توانم یک پروژه لوله کشی آب به روستا را طراحی کنم. در این طرح من میخواهم آب دریاچه را از طریق لوله کشی به روستا وارد کنم و دیگر به دو سطل گالوانیزه تو نیازی نیست. بیل ادعا می کرد که آب لوله کشی بسیار تمیزتر و سریع تر از دو سطل گالوانیزه اد به روستا می رسد و به اهالی روستا آرامش خاطر بیش تری می دهد.اد که برای نگرانی بهداشتی نبودن آب به اهالی روستا حق می داد به فکر فرو رفت و تا حدی با بیل موافق بود. از طرف دیگر بیل می دانست که با خطوط لوله کشی، آب میتواند در 24 ساعت شبانه روز و هفت روز هفته وارد روستا شود و مشکلات ناشی از ارسال آب با دوسطل را از بین ببرد. هم چنین استفاده از لوله کشی آب حدود 75 درصد ارزانتر از پولی که بزرگان روستا به اد می دادند. اهالی روستا که می دانستند گفته های بیل صحیح هستند، با او موافقت کردند
. اد که کار خود را در خطر می دید، دو سطل گالوانیزه دیگر خرید تا بتواند آب بیشتری را بیاورد. همچنین او برای این که سرعت انتقال آب را بالا ببرد، دو پسر خود را نیز به کار گرفت، او روزها کار میکرد و دو فرزندش شب ها به نوبت به روستا آب می آوردند. پس از مدتی دو فرزند او تصمیم گرفتند که به دانشگاه بروند و ادامه تحصیل بدهند، اما او به آنها گفت: هر چه سریعتر برگردید و درس را رها کنید. شما شغل خوبی دارید و میتوانید در آینده صاحب آن شوید، به دلایل مختلف دو پسر هرگز به روستا برنگشتند تا بخواهند برای انتقال آب به پدرشان کمک کنند. به همین خاطر اد مجبور شد که چند نفر از اهالی روستا را برای خود استخدام کند. با این کار او درگیر پرداخت هزینه های مالیاتی به روستا شد. با وجود درآمد پایین بزرگان روستا هزینه های زیادی را به عنوان مالیات از او دریافت می کردند. روزگار اد به همین شکل سپری می شد، اما بیل می دانست که روستاهای اطراف نیز با مشکل کمبود آب مواجه هستند و این مسئله میتواند تجارت آنها را تا حد قابل ملاحظه ای گسترش دهد. او تصمیم گرفت که پیشنهاد خطوط لوله کشی و انتقال آب را با سرعت بیشتر، قیمت کمتر و کیفیت و پاکیزگی بیشتر را نیز به دیگر روستاهای اطراف بدهد. بیل مطمئن بود که با این کار به جای این که سطل های خود را با آب پر کند، میتواند با طراحی سیستم خطوط لوله کشی سطل های بی شماری را از پول پر کند و در حساب بانکی خود ذخیره نماید. بیل فکر میکرد که چطور میتواند خطوط لوله کشی خود را تا مایلهای دور گسترش دهد، اما اد بیچاره فقط در فکر پر کردن سطل های کوچک خود و انتقال آنها به روستا بود.

+5475

روز فعالیت سایت

+107,358

کاربر عضو

+62,152

تعداد بروز رسانی در هفته

+120,999

آگهی فعال

+10.000

دیدگاه ثبت شده

+10000

بازدید روزانه سایت

دریافت جدیدترین آگهی ها در تلگرام
city5040@